(خطر لو رفتن داستان)
کوین کاستنر و دایان لین در نقش زوج میانسال فیلم بگذار برود Let Him Go ظاهر شدهاند که به دنبال نوهشان و پیدا کردن راهی برای تسکین ناراحتی از دست دادن پسرشان میگردند. داستان فیلم با اقتباس از رمان پرفروش لری واتسون که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد ساخته شده و ماجرای آن حدود ۵۰ سال پیش رخ میدهد. ارزشهای خانوادگی که در این فیلم به تصویر کشیده شده، به نوعی ترکیبی از جویندگان The Searchers با میدسامر Midsommar را با خود به همراه دارد. همانقدر که این فیلم عجیب به نظر میرسد، داستان آن طوری پیش میرود که مشتاق تماشای آن خواهید بود. بگذار برود Let Him Go فیلم پیچیدهای نیست، اما از نظر ژانر یک فیلم اصیل و زیرک است که تعلیقهای منسجم و کارشدهایی دارد. کاستنر و لین با تمام وجود یک اجرای روان از خود نشان میدهند که تنها بازیگران حرفهای و بااستعداد اینچنینی قادر به انجام آن هستند. آنها این فیلم را به چیز عجیبی تبدیل میکنند: یک عاشقانهٔ فرسوده که در کینه و انتقام غرق شده است.
در ابتدا تصور میکنیم که در حال تماشای یک داستان گریهدار درباره غم و اندوه، فقدان و گذر زمان برای التیام زخمها هستیم. کاستنر و لین نقش جرج و مارگارت را بازی میکنند. جرج یک قانونگذار بازنشسته است که با مدال و تپانچهای که در کشوی میزش دارد، شبیه شخصیتی است که از یک فیلم وسترن قدیمی بیرون آمده است (کاستنر همیشه شبیه به یک شخصیت وسترن قدیمی است و این یک تعریف مثبت محسوب میشود). مارگارت یک زن کشاورز قوی و در عین حال مهربان است که قبلا مشغول رام کردن اسبها بوده و حالا با دقت روی کیکهای خانگی خامه میزند تا برای فروش آماده شوند.
آنها در مزرعهشان در مونتانا زندگی آرامی دارند و با پسرشان جیمز (رایان بروس)، همسرش لورنا (کیلی کارتر) و نوزادشان جیمی زندگی میکنند. همه چیز خوب پیش میرود تا اینکه جیمز در یک حادثه عجیب از روی اسبش میافتد و از دنیا میرود.
ادامه داستان سه سال بعد شروع میشود. لورنا با یک خلبان خوشتیپ به نام دانی (ویل بریتین) ازدواج میکند که آنقدرها هم که به نظر میرسد مرد خوبی نیست. مارگارت در سفر کوتاهی که به شهر دارد، خانواده جدید لورنا را از ماشینش تحتنظر قرار میدهد و با صحنه ناخوشایندی روبرو میشود؛ بستنی جیمی از دستش میافتد و دانی او را به خاطر این جنایت کتک میزند و بعد سیلی محکمتری نثار لورنا میکند. چند روز بعد، دانی بیمقدمه و بیخداحافظی، خانواده جدیدش را مجبور به مهاجرت به جایی در داکوتای شمالی و ملحق شدن به خانواده درجه یک خودش میکند.
مارگارت و جرج که نسبت به سرنوشت و موقعیت بغرنج نوهشان نگران شدهاند، سوار ماشین شده و برای بازگرداندن جیمی راهی جاده میشوند. گفتنی است مارگارت که هنوز در غم از دست دادن پسرش به سر میبرد، ادیسه نجات نوهاش را آغاز میکند. همان طور که جرج اشاره میکند، مارگارت از لحاظ قانونی حق جدا کردن کودک از مادرش را ندارد، اما غریزه او اجازه سکوت به او نمیدهد و جرج برای محافظت از مارگارت همراهش میشود. وقتی آنها به شهری کوچک میرسند و از اطرافیان سوالاتی میپرسند، داستانهایی درباره خاندان ویبویها (خانواده دنی) میشنوند که از قرار معلوم یک خانواده گاوچران مسلح و خطرناک هستند.
بگذار برود Let Him Go به عنوان یک داستان کارآگاهی شروع میشود، اما طولی نمیکشد که مارگارت و جرج راهشان به منطقه ویبویها باز میشود و از این جا به بعد فیلم سبک مهیج گوتیک وسترن روستایی به خود میگیرد. بازیگرانی که نقش ویبویها را بازی میکنند نوعی پستی سرگرمکننده را به نمایش میگذارند؛ از جفری داناوان در نقش بیل، ویل بریتین در نقش دانی گرفته تا لسلی منویل بزرگ با موهای بلوند فرفری که مدام سیگار میکشد، مادر خانواده است و میتواند یک شام دوستانه را به یک مراسم اعدام تبدیل کند. ویبویها در خانه روستایی بزرگ روحزده خاکستریشان که در ناکجاآباد قرار دارد، تنها به قدرت فکر میکنند و این موضوع باعث شده آنها باور کنند که بیش از هرکس دیگری قدرت دارند. ما به عنوان تماشاچی منتظر مقابله کوین کاستنر با آنها هستیم تا قدرتش را به آنها نشان دهد.
اما قدرت بگذار برود Let Him Go (که تا حدی تعجبآور هم هست) این است که همانطور که توسط توماس بزوکا نویسنده و کارگردان طرحریزی شده، با یک فانتزی کشتوکشتار صرف روبرو نیستیم. این فیلم یک فیلم اکشن انتقامجویی و نجات است که نسبت به سهم قهرمانی صادق است. لین و کاستنر زوج مهربان و در عین حال تندخویی را به تصویر کشیدهاند که در نهایت در ماموریتی که دارند و فداکاریهایی که از خود نشان میدهند، با یکدیگر متحد میشوند. بگذار برود Let Him Go داستان سادهای دارد که از جذابیتهای لازم نیز برخوردار است.
این مقاله برگرفته از نوشته اون گلایبرمن در سایت variety.com است.
سایر منتقدان درباره این فیلم چه نظری دارند؟
گلن کنی | The New York Times
این فیلم بدون پنهانکاری غیرمعمول، از یک داستان درباره غم و از دست دادن به یک روایت مهیج ترسناک تبدیل میشود.
ریچارد روپر | Chicago Sun-times
ممکن است تغییر ناگهانی لحن داستان برخی از تماشاچیان را گیج کند، اما وقتی درگیریهای پشت سر هم از مبادلات کلامی تند به خشونتی ناگهانی تبدیل میشود، حسی از اصالت و اعتبار به لایههای بنیادی نیمه اول داستان شکل میگیرد.
جانی اولکسینسکی | New York Post
لین و کاستنر عالی هستند، اما از لحظهای که وارد آشپزخانه کمنور اشغالشده میشوند، فیلم حالت جذابتری به خود میگیرد. منویل در نقش زن بدجنسی که دارد مثل یک خروس خشمگین و جنگی ظاهر شده است.
پیشنهادات سایت:
برای باخبر شدن از آخرین اخبار سایت و سینمای جهان ، به کانال تلگرام فیلم تو مووی بپیوندید.