تاریخ بشر با افسانهها و اسطورهای گوناگون آمیخته است. اسطورههایی که خط کهنالگوهایی مشترک همه آنها را به هم پیوند میدهد. کهنالگوهایی چون مبارزه حق در برابر باطل، پیروزی نیکی در مقابل شر، عشق، وطن و سرنوشت. از دل همین افسانهها و اسطورهها، خدایان و قهرمانان متولد میشوند. انسانهایی با نیرویی فراتر از بشر اما همچنان تسلیم در برابر تقدیری که انسان در هیچ افسانه و اسطورهای راه فراری از آن نیافته است.
همین نیاز ذاتی بشر به خلق قهرمانهایی که بهجای او بجنگند، بهجای او پیروز شوند و دستنیافتنی و قدرتمند، الگویی شکستناپذیر عرضه کنند، در فرهنگهای جدید و نوظهور، بهجای قهرمانهای باستانی و خدایان حریص، در شکل ابرقهرمانها ظاهر میشوند.
فرهنگ ایرانی اما مملو است از افسانه و اسطوره، از قهرمان و ابرقهرمان و از داستان هایی شگفتانگیز. شاهنامه فردوسی، بیشک یکی از غنیترین آثار ادبیات و فرهنگ ایران است که با لحنی حماسی، قهرمان میسازد، تاریخ ملتها را تعریف میکند و به اسطورهای بیمانند تبدیل میشود.
شاهنامه به زبان سینما
نگاهی به تولیدات سینمای جهان کافی است تا حجم تکیه آنها بر افسانهها و اسطورههایشان آشکار گردد. از سینمای کلاسیک دوران طلایی هالیوود که با تولیدات عظیم و پرخرج به سراغ چنین افسانههایی میرفت تا سینمای امروز که همچنان به آثار فرهنگی بهجامانده از تمدنهای پیشین وابسته است. حتی اثری مثل «نغمهای از آتش و یخ» به شکل یک حماسه مدرن به زبان تصویر درمیآید و «بازی تاجوتخت» را میسازد که به یکی از پرطرفدارترین و پربینندهترین سریالهای جهان تبدیل میشود.
اما واکنش سینمای ایران به منابع عظیمی که در اختیار دارد، بیتفاوتی محض است. کمتر کارگردانی حاضر است چنین رجعت تاریخی را که در این روزها بسیار حیاتی به نظر میرسد را رقم بزند. حالآنکه فرهنگ گسترده ادبیات ایرانی در رقابت با بسیاری از آثار برجسته جهانی، ظرفیتهای بیشتری دارد.
شاهنامه فردوسی از این حیث، یک شاهکار بی تکرار است. قدرت تصویرسازی اشعار شاهنامه شگفتآور است. ابیات شاهنامه همچون یک فیلمنامه دکوپاژ شده حاضر و آماده است. شخصیتپردازیهایی که قهرمانهایی جذاب پدید میآورد، تفکیک موضوعات بهمثابه تفکیک سکانسها و حتی زوایای دوربین و محل مناسب کات به نمای دیگر، همه لابهلای اشعار شاهنامه است و فقط نگاهی سینمایی میخواهد و عزمی جزم.
برای مثال، در داستان رویارویی فریدون و ضحاک که ماجرای اصلی فیلم آخرین داستان را میسازد، از آماده شدن فریدون برای جنگ، تا خروش مردم در خیابانها و چارهاندیشی ضحاک در قصرش، همه به تفضیل و با چنان جزئیاتی شرح دادهشده است که باورش دشوار است.
نگاهی امروزی به شاهنامه در آخرین داستان
آنچه برداشت سینمایی از شاهنامه را به یک چالش تبدیل میکند، قدمت آن است. در دنیایی که با سرعت سرسامآوری در حال تغییر است، در مقابل داستانهای ابرقهرمانی و تکنیکهای سینمایی پرخرج و جذاب جهانی و برای مخاطبی که زیر آماج چنین تبلیغات چشمنوازی قرار دارد، نیاز است تا نگاهی مدرن و امروزی به شاهنامه داشته باشیم.
همین موضوع هم هست که چند برداشتی که از شاهنامه در سینمای ایران اتفاق افتاده است را به شکست کشانده است. پایبندی ما به همان مفاهیم و همان موضوعات و اصرار ما بر وفاداری به اثر، گرچه قابلستایش است، اما در رقابت سینمایی چندان منطقی به نظر نمیرسد.
از همین منظر است که آخرین داستان، یک حرکت روبهجلوی اساسی است. اشکان رهگذر بهعنوان نویسنده آخرین داستان، به اصول حماسی و قهرمانپروری شاهنامه وفادار است. اما در نگاهی کلیتر، برداشتی امروزیتر و سینماییتر ارائه میدهد. قصهای که در آخرین داستان میبینیم، شاید به مذاق شاهنامه پژوهان خوش نیاید، اما قطعاً برای مخاطب امروز سینمای ایران که شاید آشنایی چندانی با شاهنامه نداشته باشد هیجانانگیزتر و جذابتر است.
چالش انیمیشن
سینمای ایران سالهاست که با انیمیشنسازی درگیر است. چالش اصلی انیمیشن در سینما هم به تعامل کارگردانی و انیمیشنسازی بازمیگردد. آنجایی که انیمیشنسازهای خلاق و ماهر داریم، توانایی شخصیتپردازی، قصهگویی و کارگردانی لنگ میزند و فیلمسازان برجسته و کار بلدمان یا آشنایی کافی با انیمیشن ندارند یا جسارت ورود به این حوزه را ندارند.
اینگونه است که همه تلاش سینمای ایران در انیمیشنسازی در داستانهای دینی، پند و اندرزهای اخلاقی و ترسیم کاراکترهایی تخت و غیرقابل هم ذات پنداری خلاصه میشود.
حال آخرین داستان، توانسته فاصله میان انیمیشن و سینما را کمتر کند. استودیو هورخش بهعنوان گروهی که در پس آخرین داستان هستند، سالها برای به روی پرده آوردن این اثر تلاش و برنامهریزی کردهاند. باعرضه کمیک بوکهای «جمشید»، جرقه اولیه خلق اثری بر مبنای داستانهای شاهنامه فردوسی زده شد که بتواند با آثاری خارجی رقابت کند. این مجموعه در چهار جلد عرضه شد و بستری مناسب برای آشنایی مخاطبان با فضای داستانیاش فراهم کرد. آخرین داستان ماجرای این کمیک بوکها را پیگیری میکند و به سراغ یکی از جذابترین قصههای شاهنامه میرود. قصهای که قهرمانی به نام فریدون دارد، ضدقهرمانی به نام ضحاک دارد و همه عناصر خلق یک قصه حماسی و پرهیجان را به بهترین شکل به مخاطبش عرضه میکند. بهعلاوه خلق کاراکتر ارشیا، تلاشی است برای نزدیک کردن قصه به مخاطب که در نسخه نهایی نتیجه خوبی داشته است.
درباره آخرین داستان
آخرین داستان با جسارت محض قصهاش را شروع میکند. روایت از زاویه دید کاراکترها شروع میشود و بیننده را یکراست به فضای اکشن و هیجانی یک میدان جنگ میبرد. این انیمیشن که به شیوه دوبعدی ساختهشده، با چاشنی از خشونت که لازمه یک روایت حماسی اینچنینی است، تا پایان هم با ضرباهنگ کوبندهای پیش میرود و درنهایت میتواند هم با مخاطب نوجوان ارتباط برقرار کند و هم با مخاطب بزرگسال.
تم اسطورهای اثر در روایت رعایت شده است و دانش کافی از شاهنامه و سایر اساطیر ایرانی در پرداخت قصه به آشکار وجود دارد. بااینحال، آخرین داستان هم بهمثابه سایر تلاشهای سینمای ایران در اقتباس از متون کهن و انیمیشنسازی از اغراق در استفاده از اساطیر رنج میبرد. آخرین داستان میتوانست بهجای آنکه اینچنین اساطیر ایرانی را به کار گیرد، به ابعاد محدودتری اتکا کند و با واکاوی و ورود به آنها، به روایتپردازی بهتری برسد.
ایراد دیگر آخرین داستان به صداگذاری کاراکترها برمیگردد. جمعی از مطرحترین ستارههای سینمای ایرانگرد هم آمدهاند تا به این کاراکترهای اساطیری جان ببخشند، اما درزمینهٔ شخصیتپردازی صدایشان چندان موفق نیستند. صدایی که از زبان کاراکترها میشنویم، هویت و شخصیت ندارد و مانند دکلمهای بیروح است. حالآنکه صداگذاری در انیمیشن یکی از مهمترین ابزار شخصیتپردازی و تفکیک کاراکترها است.
بااینهمه، موسیقی حماسی و بینظیر کریستف رضاعی و بازگشتی دیرهنگام اما جذاب به شاهنامه در کنار تصاویر باکیفیت و انیمیشنی راضیکننده، آخرین داستان را به موفقترین نمونه در حوزه خودش تبدیل میکند و اولین قدم در راهی طولانی.
پیشنهادات سایت:
برای باخبر شدن از آخرین اخبار سایت و سینمای جهان ، به کانال تلگرام فیلم تو مووی بپیوندید.