مستندهای پرتره یکی از جذابترین زیرشاخههای فیلمهای مستند هستند. این نوع از مستندها با محور قرار دادن یک شخص و ارائه تصویری از زندگی او جزو پرطرفدارترین دستههای این ژانر هستند. مستند های پرتره معمولا برای کسانی که بصورت حرفه ای مخاطب سینمای مستند نیستنند هم کنجکاوی بر انگیز هستنند و غالبا شهرتشان را فراتر از جمع محدود علاقه مند به دنیای مستند می رود. برای مجاب شدن به تماشای یک اثر مستند پرتره معمولاً شخصیت اصلی و مرکزی قیلم مهمترین نقش را إیفا میکند و این تا جایی میتواند کارکرد داشته باشد که نام مؤلفین فیلم (جه تهیهکننده، چه پژوهشگر و چه کارگردان) زیر سایه شخصیت محوری که موضوع اصلی فیلم مستند قرار میگیرد کلاً فراموش گردد.
دسته دیگری از مستندهای پرتره دلیل شهرت و فراگیر شدنشان مؤلفین آن هستند؛ نام سازندگان یک فیلم مستند فارغ از سوژه آن میتواند بهانه و دلیلی برای دیده شدن آن پروژه و به طبع آن سوژه و شخصی که فیلم پرتره درباره اوست، باشد؛ بهعنوانمثال مستند گزیرلی من ساخته ورنر هرتسوگ از این دسته است.
و اما دسته دیگری هم وجود دارند که همزمانی که خود سوژه مستند دلیل محکم و کافی است برای تماشای آن؛ عوامل سازنده هم بهقدر کافی شناختهشده و قابلاعتماد هستند که نتوان دربرابر وسوسه تماشای فیلم مقاومت کرد. فیلم مستند پرتره دیگو مارادونا diego maradona در زمره این دسته قرار میگیرد.
ریسکی بزرگ
آصف کاپادیا کارگردانی که نهفقط برای علاقهمندان به سینمای مستند نامی آشناست بلکه به خاطر سه فیلم آخرش برای کسانی که کمتر دنیای مستند را پیگیری میکنند شناختهشده است. فیلمساز بریتانیائی که با اولین فیلم کوتاهش جایزه کن را دریافت میکند. در سه پروژه مستند آخر خودش سراغ سه شخصیت بسیار مشهور و پرطرفدار میرود. در سال ٢٠١٠ مستند سنا Senna را درباره یکی از اسطورهایترین ورزشکاران جهان میسازد، راننده محبوب برزیلی که جان خود را یکی از مسابقات فرمول وان از دست میدهد. در سال ٢٠١۵ به سراغ مستند پرتره ایمی واینهاوس Amy میرود و به خاطر آن موفق به دریافت جایزه اسکار میشود. او در آخرین فیلم خود ریسک بزرگی کرده و به سراغ ساخت مستند پرتره مارادونا diego maradona رفته است.
ازاینجهت پروژه اخیر کاپادیا یک ریسک بزرگ بشمار میرود که یک مستند درخشان و بسیار پرطرفدار دیگری درباره مارادونا توسط امیر کوستوریتسا در سال ٢٠٠٨ساخته شده است. مستندی با یک تدوین استادانه که شبیه فیلمهای داستانی کارگردانش لحنی سرحال و حال و هوایی شوخوشنگ دارد و رفتن مجدد به سراغ این اسطوره تاریخ فوتبال و درآمدن از زیر سایه مستند کوستوریتسا کاری سخت و ریسکی بزرگ بشمار میرود. ریسکی که کاپیدا به بهترین شکل از پس آن برمی آید و مستندی بینظیر و کاملاً متفاوت از اثر قبلی خلق را میکند.
زاویه دید متفاوت
مستند دیگو مارادونا diego maradona آصف کاپادیا چه به لحاظ فرمی و چه به لحاظ نوع نگاه به سوژه تماماً با مستند امیر کوستوریتسا تفاوت بنیادی دارد، در مستند او هیچکس برای مصاحبه روبروی دوربین فیلمساز قرار نمیگیرد و فقط از صدای شخصیتها استفادهشده است از خود مارادونا دوستان و اعضای خانوادهاش گرفته تا کارشناسان و روزنامهنگاران حاضر در پروسه تحقیق و پژوهش.
جدا از تفاوتهای فرمی در هر دو مستند زاویه نگاهی که درفیلم جدید به زندگی شخصی و حرفهای مارادونا شده کاملاً با نمونه قبلی فرق دارد، آصف در پرتره خود از مارادونا نظرگاه بسیار جالب و منحصربهفردی ارائه میدهد، او از یکی از مصاحبههای خود مارادونا بهره میگیرد و با دو سوژه متفاوت فیلمش را بنا میکند. سوژه اول دیگو که پسربچهای عاشق فوتبال زاده شده و بزرگشده در یک شهرستان بسیار فقیر در آرژانتین که بسیار حساس و شکننده و ترسو کمی بچهننه است و دیگری مارادونا اسطوره تکرار نشدنی تاریخ فوتبال. ازاینجهت مستند کاپادیا بسیار شخصیتر و درونیتر موفق به ترسیم سوژه پرترهاش میشود تا امیر کوستوریتسا.
مارادونا قدیس
در مستنددیگو مارادونا diego maradona تمرکز بسیاری بر دوران بازی او در لیگ اسپانیا و ایتالیا شده است؛ و بهتفصیل و با جزییات درباره دوران حضورش در بارسلونا و ناپل صحبت میشود و از کلی راز تازه پرده برداشته میشود.
نقطه اوج مستند زمانی است که دست تقدیر مارادونا را که برای مردم شهر ناپل قدیس محسوب میشود و ناجی تیم ناپولی رودرروی هم قرار میدهد مارادونا که با گذراندن یک دوره ناموفق و بسیار ناامیدکننده از بارسا جدا میشود و به ناپولی میپیوندد موفق میشود این تیم را دو بار قهرمان سری آ ایتالیا بکند و با ناپولی قهرمان اروپا هم بشود. آرزویی که سالها طرفداران این تیم داشتند.
اهالی شهر ناپل که همیشه توسط سایر مناطق ایتالیا مورد تحقیر و تمسخر قرار میگرفتهاند و شدیدترین توهینهای نژادپرستانه در مسابقات فوتبال را سالها تاب میآوردند؛ حال خود را بالاتر از تیمهایی شهر میلان و تیم یونتوس میبیند اتفاقی که فقط و فقط با حضور مارادونا میتوانست رقم بخورد. منجی ناپل و ناپلی انقدر محبوب میشود که مافیای شهر برای او حفاظت ویژه و شخصی در نظر میگیرد.
چرخش دراماتیک روزگار
اما دست تقدیر و چرخش دراماتیک روزگار مارادونا منجی را در جام جهانی ١٩٩٠ مقابل طرفدارانش قرار میدهد. برحسب قرعه بازی نیمهنهایی باید در شهر ناپل و استادیوم ناپولی برگزار میشد و روند مسابقات طوری پیش میرود که ایتالیا و آرژانتین که در دوره قبلی هم به همراه مارادونا قهرمان جهان شده بود رودرروی هم قرار میگیرند.
مصاحبهای پیش از مسابقه با یک روزنامه محلی کار را خراب میکند. مارادونا به امید جلب حمایت طرفداران تیم ناپولی و مردم ناپل بیان میکند که ناپلیها ایتالیایی نیستند و قطعاً در روز مسابقه از مارادونا و آرژانتین حمایت میکنند. این مصاحبه و صدالبته باخت و حذف ایتالیا و نرسیدن تیم ملی این کشور به فینال همه و همه دستبهدست هم داد تا ستاره بخت مارادونا در فوتبال رو به افول برود. انگاری آه مردم ناپل دامن منجیشان را گرفت و او را زمینگیر کرد. بعد از باخت تیم میلی ایتالیا در مقابل تیم آرژانتین همه و همه دست از حمایت مارادونا برداشتناند تا جایی که در مسابقات در خانه هم هو میشد و در فصل بعد از جام جهانی یک هفته در میان نیمکت نشین. حتی مافیاایی که همیشه به دنبال حمایت از مارادونا بود او را رها میکند و رسانه هایی که همیشه هوادار او بدل میشورند به سخت سرسختترین منتقدانش.
دست خدا
مستند دیگو مارادونا diego maradona به بهترین شکل این تقابل را در یکسوم پایانی با استفاده از مصاحبههای گوناگون و تصاویر آرشیوی تصویر میکند.
بااینکه مستند مارادونا محصول ٢٠۲۰ است اما قصه آن در سال ٢٠٠۴ به پایان میرسد و آخر فیلم ١٣٠ دقیقه آصیف کاپیدا جلوتر نمیآید و اجازه نمیدهد تصویری معاصرتر در ذهن مخاطب شکل بگیرد ازآنچه همیشه بوده است. تصویر امروز این اسطوره تکرار نشدنی فوتبال به نظر میرسد خیلی هم دلچسب و دوستداشتنی نیست. شنیده حاکی از ابتلای مارادونا به بیماری آلزایمر است. حیف از حافظهای که نتواند آنهمه گل سرنوشتساز را به یاد بیاورد. حیف از ذهنی که گل دست خدا را فراموش کند و خوش به حال ما که به مدد هردوی مستندهای اشارهشده این بخت یاری را داریم که جادوگری مارادونا را برای ابد در ذهن داشته باشیم.
پیشنهادات سایت:
برای باخبر شدن از آخرین اخبار سایت و سینمای جهان ، به کانال تلگرام فیلم تو مووی بپیوندید.